اصرار دارم بگویم که گیتار سازِ ایرانی و یا حداقل شرقی است . اول به دلیل اینکه اولین بار این ساز توسط اعراب در قرون وسطی به اسپانیا رفته است و به نام گیتار اسپانیول نامیده شده و بعد به کشورهای دیگر رفته است که از روی این گیتار مثلا گیتار هاوایی ، گیتار الکتریک و ... ساخته شده است . دلیل دوم ، پسوندِ تار آن است . مثل سه تار ، سیتار ، باید این پندار اشتباه را کنار بگذاریم که این ساز ، سازی غربی است . در مورد سازهای دیگر هم همین طور است . مثل تنها ساز آرشه ای که در زمان ساسانیان داشتیم به نام رباب ، این ساز هم در قرون وسطی به اروپا رفت به نام رِبک . که رِبک پدر خوانده ی ویلُن ، ویلُن سِل و ... است که همه را از روی این ساز ساخته اند . می خواهم بگویم که ایران ، مادر موسیقی جهان است . این را نه که من بگویم ، تاریخ اثبات کرده است .

هدفم چیست ؟ صرفا هدفم خدمت به فرهنگ و سرزمین مادری و اجدادی ام است .

اگر حمل بر تفاخر نشود ، جمله ای از سالی بری موسیقیدان بسیار بزرگ را بگویم . ایشان می گویند که خداوند برای سرودن ، اشخاص ویژه ای را انتخاب می کند . اگر صحبت ایشان درست باشد ، احتمالا بنده هم در این جایگاه قرار می گیرم و خداوند لطفی به من داشتند . این مثال را می زنم که وقتی پدرم سنتور را برای من خرید و برای برادر بزرگترم دکتر کیوان یغمایی ویلن خرید ، هنگامی که آن را به خانه آورد مهمان داشتیم . مادرم می گوید – مادرم خوشبختانه هنوز زنده است – شما سنتور را از جعبه درآوردید و جلوی چشمان حیرت زده ی فامیل یک آهنگ نواختید . این مشخص می کند که خداوند آن " آن " را به من داده است . در زمینه ی گیتار هم که استاد نداشتم . گیتار هم نداشتم ، گیتار الکتریک هم نبود ، آمپلی فایر نبود ، گیتار باس هم که اصلا نبود و بعدها آمد . خودم پیگیری کردم و به نتیجه رسیدم . از صفحاتی که می آمد به عنوان استاد ، استفاده می کردم . یادم است که صفحات بیتل ها معروف شده بود . آکورد کارهای اینها را با گیتار استخراج می کردم . بعدها کتاب هایی می آمد که کارهای بیتل در آن نوشته شده بود . می دیدم که اکثر این آهنگها درست است .حتی آکوردهای ترکیبی . واقعا مشکل است کسی بتواند آکورد ترکیبی استخراج کند .

نیچه می گوید : " تواضع ، فروتنی ریاکارانه است " اگر من چیزی را بلدم ، اگر کسی از من پرسش کند که آقا شما این را بلدید ، اگر بگویم نه ، بلد نیستم ، دروغ گفته ام .

حدود ده سالم بود . در یک جشن ِ دبیرستانِ هدف . دبیرستانی نبودم . برادرم آنجا درس می خواند . یک جشنواره ای بود که سالانه اجرا می شد و خواننده نداشت . دبستان بودم . رفتم برایشان خواندم . عکسَش هم هست . از همان سن ، خواندن را شروع کردم . اما به صورت حرفه ای زمان دانشگاه بود که آقای اخوان لنگرودی شعر " گل یخ " را به من دادند ، اواخر چهارم دانشگاه بودم – جامعه شناسی می خواندم ، دانشگاه شهید بهشتی – ملی سابق – که این ترانه را اجرا کردم . این کار یک تمایز با بقیه ی کارها داشت . تا قبل از این کار همه ی کارها در واقع یک نوع موسیقی محلی ایرانی بود . این موسیقی فقط مصرف داخلی داشت و بر اساس استانداردهای رایج در جهان نبود . از " گل یخ " به این ور هست که موسیقی نوین و دارای استانداردهای جهانی باب شد . یکی از تمایزهای " گل یخ " به خاطر نواختن گیتار به آن فرم بود . یا در اجرا یا در گویش ، یا در فرم جهش های صدا به صورتی که تا آن موقع معمول نبود . من گزاره ی تنظیم برای ارکستر را بگویم . تنظیم ،  عربی است . ارکستر ، غربی است . من به جای این اصطلاح گذاشتم ، آرایش سازها . کسی هم که این کار را انجام می دهد می شود آراینده ی سازها . در این اثر یکی هم آرایش سازها بود که مثل بقیه ی کارها نبود . از " گل یخ " به این سو است که وارد موسیقی پاپ می شویم . و کسان دیگر در همان رویه ی قبل و سابقش ادامه دادند و به اینجا رسیدند .

80 سال پیش موسیقی غربی به ژاپن و هند و کشورهای عربی نفوذ کرد . آنها کنفرانس تشکیل دادند که با این موسیقی چه کار کنیم . این موسیقی موسیقی سنتی ما را دارد از بین می برد . به هر حال به این نتیجه رسیدند که یا باید چنگ بیندازیم در موسیقی سنتی خودمان و یا فقط به موسیقی غربی نگاه کنیم و یا راه سوم . آنها راه سوم را پذیرفتند . من این روش را سی و پنج سال پیش گفتم . ما باید تلفیق کنیم . یعنی موسیقی مدرن جهان را با فرهنگ ملی خودمان تلفیق کنیم . منتها این کار ساده ای نیست . یعنی یک آهنگساز موسیقی پاپ باید در ابتدا موسیقی فولکلور و سنتی و ملی خودش را بشناسد و آشنا باشد و بعد موسیقی غربی را بشناسد و کاملا اشراف داشته باشد و بعد این دو موسیقی را با هم آشتی بدهد و تلفیق کند .ما باید از امکانات و تجهیزات آنها استفاده کنیم و با آواهای خودمان تلفیق کنیم . البته این تلفیق موسیقی باید مقبول عامه هم قرار بگیرد .

ما کشور ادبیات هستیم . مردم با ادبیات بسیار آشناتر از موسیقی هستند . به ویژه بر اساس مقتضیات و شرایطی که داشتیم . موسیقی متاسفانه در حد تکنوازی رشد کرد و گروهی نبوده . آن هم به صورت پنهانی . تازه شروع کرده اند به کار در گروه های دسته جمعی . شعر رُل اساسی را در ترانه بازی می کند . در زمینه ی موسیقی سنتی هم همینطور است . در هیچ یک از کشورهای دنیا موسیق سنتی شان در میان مردم مقبولیتی ندارد . یکی به دلیل تبلیغات غربی و یا به دلیل تک صدایی بودن موسیقی سنتی است . روی سازهای سنتی ما کار نشده است . ما کاری نکرده ایم . باید قبول کنیم که در این زمینه کاری نکرده ایم .

کسی که کار موسیقی می کند با ادبیات و شعر هم تنگاتنگ سر و کار دارد . یک مساله ی دردآور و در عین حال مسخره که مثلا در یک آهنگ می شنوید ، بابا من پدرم درآمد ، سوختم ، بیچاره شدم ، عشقم مرا تنها گذاشت و آه و ناله . بعد موسیقی شش و هشت ِ قِری است . یعنی اصلا تناقض است . این بر می گردد به دست اندرکاران امور موسیقی و شعر . یادم است که قبلا آهنگساز و ترانه سرا ، مدتها بر سر ِ یک واژه می نشتند و صحبت می کردند که مثلا تلفظش این جوری باشد . موسیقی اش این جوری باشد . ولی الان یک آهنگساز شعری را می خرد و با شاعر کاری ندارد .

می گوییم ترانه . به معنی جوان خوش رو و تر و تازه است . ( مفهوم لغوی ) منتها از نظر مفهوم عادی اش شعری است که با آهنگ خوانده می شود . برخی ترانه ها در میان مردم بوده است . "دیشب بارون اومد ، یارَم لبِ بوم اومد" با یک آهنگ خوانده می شده . اما تصنیف واژه ای عربی است به معنای گونه گون کردن . منتها اینجا شایع شده است که در زمینه ی تصنیف به مجموعه ی شعر و موسیقی می گویند تصنیف . به نظر من اشتباه است . ترانه بیشتر در خورِ این کار است .

سوئد که رفته بودم . مرا با نام جدیدی مثل اِریک کِلاپتون ایران ، دیوید گیلمور ایران و ... صدا می کردند . می گفتم خیلی متشکرم که این القاب را به من می دهید ولی کار ِ من با کارِ این آقایان زمین تا آسمان فاصله دارد . من هیچ چیزی مثل تجهیزات و تبلیغات و آگهی و ... ندارم . مثلا ما داشتیم برای ارکستراسیون بزرگ ، "دیار" که آواهای محلی ایران بود را کار می کردیم . بعد از انقلاب به من می گفتند که سازهای غربی منهای خانواده ی ویلن و سازهای بادی ، نمی توانید استفاده کنید . گفتند ریتم را با سنج انجام بدهید . در اینجا شما باید موسیقی ای بسازید که اساس و پایه تان که ریتم است ندارید و باید با سنج ریتم بگیرید . هیچ چیز هم مثل چیزهایی که در تخصص شماست مثل گیتار باس نباید استفاده کنید . من این کار را انجام دادم . الان هم اگر "دیار" را گوش بکنید ، متوجه می شوید که این موسیقی ریتم ندارد و من با سازهای غیر ضربی و غیر کوبه ای این ریتم را ایجاد کرده ام . شاید عجیب باشد که من "سیب نقره ای" ، "ماه و پلنگ" "کابوس" و موسیقی فیلمم را با یک کاست چهار تراک ضبط کردم . باورتان نمی شود که با یک کیبورد غیر حرفه ای خانه ای این کارها را کرده ام . حالا می آیند مجموعه ی این کارها را با اریک کلاپتون مقایسه می کنند . من هیچ واهمه ای از اینها ندارم ، نداشته ام و نخواهم داشت . چون خودم را می شناسم . ولی اگر امکانات ( حتی بخش بسیار ناچیز ِ امکانات آنها ) را داشتم ، نه ایشان می توانست جای من را بگیرد و نه من جای ایشان را .

الان چهار سال است که در یک اتاق وقتم را گذاشته ام برای آلبوم جدیدم به نام ملک جمشید . ترانه ی ملک جمشید ، نه دقیقه است . ساختن موسیقی ، آرایش سازها ، نوازندگی و خوانندگی و حتی ضبطش را هم خودم انجام داده ام . کلیه ی این کارها در یک اتاق انجام شده است . چون در ایران اُپراتور و صدابردار ویژه ی این کار را نداریم ، مجبورم خودم انجام بدهم . اپراتور یک چیزهای فنی می داند ولی باید در آن فرم و سبک و سیستمی که می خواهد ضبط کند آگاهی داشته باشد . من دیدم از یک میکروفون برای ضبط صدای گیتار ، ویلن و پدال جاز که اصلا ربطی به هم ندارند استفاده می کنند ، در صورتی که فقط برای گیتارآکوستیک ، سه میکروفون لازم است که این سه میکروفون با هم متفاوت است .

منابع :

مجله ی نشانی ، شماره ی 5 ، شهریور ماه 1385

سایت رسمی کورش یغمایی

گذری بر زندگی هنری کورش یغمایی

وبلاگ دوستداران خانواده ی یغمایی

***

در پایان گوش کنید به شعری از شهید سید محمد رضا میرزاده ی عشقی با صدای کورش یغمایی از آلبوم پرنده ی مهاجر با نام "عشق ِ وطن" از اینــجا

خاکم به سر ، زِ غُصه به سَر ، خاک اگر کنم

خاک ِ وطن که رفت ، چه خاکی به سر کنم ؟

آوَخ کلاه نیست وطن تا که از سَرم

برداشتند ، فکر ِ کلاهی دیگر کنم

مرد آن بُود که این کُلَهَش بر سر است و من

نامَردم اَر به بی کُله ، آنی به سر کنم

من آن نیَم که یکسره تدبیرِ مملکت

تسلیم ِ هرزه گردِ قضا و قدر کنم

زیر و زِبَر اگر نکنی خاکِ خَصمِ ما

ای چرخ ! زیر و روی تو ، زیر و زبر کنم

جاییست آرزوی من ، اَر من به آن برسم

از روی نعش ِ لشکرِ دشمن گذر کنم

هر آنچه می کنی ، بکن ای دشمن ِ قوی

من نیز اگر قوی شدم از تو بَتَر کنم

من آن نیَم که به مرگ طبیعی شَوَم هلاک

وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم

معشوق "عشقی" ای وطن ، ای عشق ِ پاک

 ای آنکه ذِکرِ عشق ِ تو شام و سحر کنم

"عشقت نه سَرسَری است که از سَر به دَر شَوَد

مهرت نه عارضیست که جایِ دگر کُنَم

عشق ِ تو در وجودم و مهر تو در دلم

با شیر اندرون شد و با جان به دَر کنم"

 

گوش کنید به شعری از شهید سید محمد رضا میرزاده ی عشقی با صدای کورش یغمایی از آلبوم پرنده ی مهاجر با نام "عشق ِ وطن" از اینــجا .